آترین خان

آترین خان

روزشمار آترین

Lilypie - Personal pictureLilypie Fifth Birthday tickers

About Me

tehran, tehran, Iran
من متولد اول می سال دوهزارو پنج هستم. بله درست حدس زدید روز جهانی کارگر. یعنی یازده اردیبهشت هزارو سیصدو هشتاوچهار ساعت 8 صبح در بیمارستان مهر

Tuesday, August 5, 2008

نمك آبرود تنهايي


تو جاده چالوس و اولين توقف در سد كرج
هوا خيلي عاليه جاتون خالي


خوب رسيديم ويلا
اولين كار هم آتيش بازي كه من عاشقشم.


صبح زود روز بعد منو باباصر رفتيم لب دريا
هنوز مامندا خواب بود


اينم يه ژست مسخره ديگه به درخواست باباصر.
آخه ببينيد سر صبحي چه درخواستهاي غير متعارفي از من ميگنن.



داريم ميريم تله كابين سوار شيم.
اين دلفين گازي رو هم تازه خريدم.
البته اين دوميشه چون اوليش تو ويلا تركيد


بچه ها واقعا با حال بود
وسطه وسطه ابرا بوديم


اينجا هم ايستگاه بالاست
هوا هم عالي


بدون شرح


يكي ديگه از اون ژست مسخره ها

يه دبي پر ماجرا


خوب چون ديگه من يه اسكي باز قهار شدم از اين به بعد
دبي هم كه ميريم اول بايد بريم اسكي


بازم يه تولد الكي چون سر و كله يه كيك پيدا شده


كلاه اركيده جون به من خيلي مياد مگه نه؟


شايد باورتون نشه چه بلايي سرم اومده


اول آخره ماجرا رو نشونتون بدم كه سرمو با يه عده فيليپيني گول ماليدن كه از دردي كه بر من وارد شده بود بكاهند
آه اي خداي بزرگ


عليرغم حادثه پيش اومده من كه از رو نرفتم و همچنان به انجام كارهاي خطرناك علاقمندم.


اينم فوتبال تو يه مال شلوغ
آخه باباصر معتقده بعد از هر كار سخت آدم بايد يه كاره سخت تر رو انجام بده


حالا كه شوت محكم زدي برو بيارش.
تازه يادت باشه من مجروحم و بايد بيشتر نازمو بكشي
اي باباصر بي ادب


ادامه بازي


بازم فوتبال



بدون شرح



اينم عمقم فاجعه از نزديك
اگه راجع به نوع و نحوه اين حادثه اطلاعات بيشتري خواستين با موبايل باباصر تماس بگيرين
چون در لحظه وقوع ايشان شاهد كم و كيف ماجرا بودن.
با تشكر روابط عمومي امور حادثه ديدگان

بالاخره اسكي كردم


آقا جاتون خالي من بالاخره اسكي كردم


اول ميخواستم با چوباي باباصر اسكي كنم ولي آزاليها منصرفم كرد.
باور كنيد ميتونستم.


خوب خيلي بزرگ باشه مگه چي ميشه؟ فكر كنم تند تر مره و بيشترم حال مي ده.


آخر سر با چو بهاي خودم اسكي كردم.
اين خانومه هم سعي ميكرد پشت من بياد تا اسكيش خوب شه


آخيش خسته شدم


خيلي با حاله ،بازم بيام ترو خدا

از هر دري سخني 4


من ورادين تو پاسيوي خونمون


چون من به فوت كردن شمع خيلي علاقه دارم
تا هر كيكي خريده مي شه يه تولد الكي برام بر پا مي شه


بچه ها اينجا روستاي كندوانه .خيلي جاي قشنگيه . البته ما به خاطر كار باباصر تا حالا چند بار رفتيم.
اينم يكي از بچه محلي هاي بامزه بود كه باباصر گير داد باهاش عكس بگيريم.


دوباره از اون سوژه هاي مسخره باباصر.
اينم توليدات بابام اينا.
البته من خودمم خيلي به ما شين آلات سنگين علاقوندم و فكر كنم همه شونو ميشناسم.
حالا اگه گفتين به اين يكيش چي ميگن؟


اينجا هم چون خيلي اتاقمو شلوغ كرده بودم ماماندا بعنوان تنبيه منو انداخت تو كيسه اسباب بازي هام


داريم با بارج ميريم اروميه . تجربه جالبي بود به امتحانش مي ارزه