بچه ها در پي تصميم جدي ماماندا و باباصر براي رفتن و زندگي كردن تو دبي يه فكر جالب به سرشون زد
و قرار شد يكي دو ماه بصورت آزمايشي اونجا
در جريان اين اقامت طولاني به من يكي كه خيلي خوش گذشت و من به صراحت
نظرمو بهشون دفتم ،ولي مگهه اينا به نظر من اهميت ميدن؟ هر چند كه همش
با هم ديده ميگن بخاطر آترين هم كه شده بايد اونجا زندگي كنيم ولي من كه نفهميدم چه تصميمي گرفتن؟
حالا هر كدوم از شما دوستاي مامندا يا باباصر هم اگه فهميدين به من بگين
بزگريم ، چند تا از عكساي خوبمو براتون گذاشتم كه شما هم ببينيد
من و ماماندا تنهايي رفتيم
اونم رفتن به استخر خونه فريده جون اينا بود
آخه من عاشقه آب بازيم
همون طور كه ملاحظه مي تونيد استخر با كليه مخلفات به راه بود
البته فكر نكنيد من فقط ميشستم تو سايه و شنا نمي تردم ها
چون بعد از سه چهار بار طول استخر رو رفتن اين عكسا رو انداختن ازم
شتم برو هي يه(البته حتما برام اسپند دود كنيد ها) باشه
آخيش داره جيدرم حال مي ياد
من خيلي دوست داشتم برم استي ولي رامون ندادن چون آقاه سن منو پرسيد و باباصر
راستشو گفت و آقا ه گفت زير سه سال نمي شه
ولي مگه اين بابصر بي خيال شد فردا دوباره رفتيم ودر عرض اين يه روز من نمي دونم چه جوري من يه سال بزرد شدم
آخه باباصر به آقاه گفت من سه سال و نيمه هستم
اينجا خونه استيمو هاست
اينجا هم كه ماماندا فت ميتونه من از مسابقات استي برگشتم كه
اينقد قربون صدقم ميره
»
بدون شرح
دوباره اين از اون سوژه هاي مستره باباصره
رادين وخونوادش
تيپو حال ميتونيد
اين كار مهفام جونه
قرار بود برم توتشو مهفام جون قايم شم كه جا نشدم