آترین خان

آترین خان

روزشمار آترین

Lilypie - Personal pictureLilypie Fifth Birthday tickers

About Me

tehran, tehran, Iran
من متولد اول می سال دوهزارو پنج هستم. بله درست حدس زدید روز جهانی کارگر. یعنی یازده اردیبهشت هزارو سیصدو هشتاوچهار ساعت 8 صبح در بیمارستان مهر

Friday, October 12, 2007

یه شمال با دوستامون در ویلای آرتی اینا"به علت اعتراض شدید خاله آرتی توضیح اینکه: منظورم خاله آرتمیس جونم اینا و قربونش بشم اینا بود

رستوران نارنجستان

من ديگه دوچرخه سواري ياد گرفتم



آخيش شما نميدونيد جه لذتي داره توساحل تو بغل باباتون لم بدين و
شير بخورين

بدون شرح





من وليلين







ببينيد من وچي تار كردين آخه


آرمان



ما با دوستامون

Friday, September 7, 2007

امتحان جدی برای زندگی دردبی

بچه ها در پي تصميم جدي ماماندا و باباصر براي رفتن و زندگي كردن تو دبي يه فكر جالب به سرشون زد
و قرار شد يكي دو ماه بصورت آزمايشي اونجا
در جريان اين اقامت طولاني به من يكي كه خيلي خوش گذشت و من به صراحت
نظرمو بهشون دفتم ،ولي مگهه اينا به نظر من اهميت ميدن؟ هر چند كه همش
با هم ديده ميگن بخاطر آترين هم كه شده بايد اونجا زندگي كنيم ولي من كه نفهميدم چه تصميمي گرفتن؟
حالا هر كدوم از شما دوستاي مامندا يا باباصر هم اگه فهميدين به من بگين
بزگريم ، چند تا از عكساي خوبمو براتون گذاشتم كه شما هم ببينيد
باباصره فقط تا همين فرودداه اومد و برگشت خونه
من و ماماندا تنهايي رفتيم

به محض رسيدن يه كار روزانه با حال گير آوردم

اونم رفتن به استخر خونه فريده جون اينا بود

آخه من عاشقه آب بازيم


البته قبل از رفتن تو استخر با اين دوشه كلي ور ميرفتم

همون طور كه ملاحظه مي تونيد استخر با كليه مخلفات به راه بود



آخه تو اين گرما يه چيز خنك خيلي مي چسبه
البته فكر نكنيد من فقط ميشستم تو سايه و شنا نمي تردم ها
چون بعد از سه چهار بار طول استخر رو رفتن اين عكسا رو انداختن ازم


شتم برو هي يه(البته حتما برام اسپند دود كنيد ها) باشه


آخيش داره جيدرم حال مي ياد






من خيلي دوست داشتم برم استي ولي رامون ندادن چون آقاه سن منو پرسيد و باباصر
راستشو گفت و آقا ه گفت زير سه سال نمي شه




ولي مگه اين بابصر بي خيال شد فردا دوباره رفتيم ودر عرض اين يه روز من نمي دونم چه جوري من يه سال بزرد شدم
آخه باباصر به آقاه گفت من سه سال و نيمه هستم





واقعا گناه داشتم اگه رام نمي دادن ببينيد چه قد خوشتله
اينجا خونه استيمو هاست









بدون شرح




باباصر آخه من دمم يخ ترد پس چرا يادت رفت من و از اينجا ورداري بابا

اينجا هم كه ماماندا فت ميتونه من از مسابقات استي برگشتم كه

اينقد قربون صدقم ميره

»

آخيش چقد خسته شدم بعد از استي يه سيب زميني و غذاي داغ مي چسبه


بدون شرح




دوباره اين از اون سوژه هاي مستره باباصره


فتر تونم اين يكي از دوستاي صميمي باباصر باشه


اينجا هم با اجازتون و به مناسبت اومدن باباصر رفتيم بار




البته تنها نبودم مهشاد جون منو مهمون ترد

اهان راستي تو اين مدت يكي از دوستامم اومد دبي و يه روز با هم رفتيم بيرون

رادين وخونوادش



تيپو حال ميتونيد

اين كار مهفام جونه


اينم يه شيرين كاري

قرار بود برم توتشو مهفام جون قايم شم كه جا نشدم


مستره بازي


Sunday, August 5, 2007

از هر دري سخني 3

بالاخره زور ماماندا به باباصر رسيد و مويامو كوتاه كيدن

تا باباصر نيومده زودي گليونه رو بتشم

خوب چيه اينم يه ژسته ديگه


باباصر انو خدا ندير آخه خجالت ميتشم


اين مامان جون گير داده من نماز بخونم


اينم يكي ازتولدهاي سرياليم
البته رو تيتمو خودم خويدم

اينم تولدم تو ادايه ماماندا


بذار تادوهامو باز تونم بيبينم چي توشه


بچه ها اين كليساي سنت استپانوسه

خيلي خيلي قشنگه حتما برين

اين سومين كليساي كه تو دنيا ساخته شده

اگه دوست داشتين بهم زنگ بزنيد آدرسشو بدم


اينم توش



اينجا ميخايم بريم عروسي مهشاد جون
اينقد خوش تيپ شدم كه باباصر ميخاد بخويم
تولد تي يانا جون

اينم يه ابتكار جديده

ميتونيد صندليتونو بذاريد تو تمودتون و بشينيد روش


به نظر من كباب درست كردن فقط يه دل خوش ميخاد و بس

ببينيد من با حداقل امكانات چه بساطي راه انداختم

جاتون خالي